- نام و نام خانوادگی: علی هاشمی
- نام پدر : قاسم
- محل تولد : اهواز
- تاریخ ولادت: ۱۳۴۰/۶/۱۰
- تاریخ شهادت : ۱۳۶۷/۴/۴
- محل شهادت: جزیره مجنون
- مدت عمر: ۲۷ سال
- محل مزار : گلزار شهدای اهواز
- قطعه و ردیف و شماره : ——
- کتاب مربوط به این شهید: هوری،قصه فرماندهان(مجنون هور-شماره ی۲۷)،یادمان پاسدار شهید سرلشگر علی هاشمی
زندگی نامه شهید علی هاشمی
علی هاشمی سال ۱۰ دی ۱۳۴۰ ه .ش در شهرستان اهواز در محله ی عامری در خانواده ای کم بضاعت امّا مذهبی به دنیا آمد. پدر ایشان اهل روستای مویلحه هواشم از توابع شهرستان باوی بود. دوران کودکی و نوجوانی او در محله حصیرآباد، اهواز اسپری شد ولی به دلیل شرایط کاری پدر به شمال مهاجرت کرده و علی به دلیل اینکه فرزند بزرگ خانواده بود پا به پای والدین خود کار می کرد.
او به یاد دلیل آشنایی با مناطق عملیاتی نقشی در جنگ ایران و عراق داشت و از وی به عنوان عملیات اصلی عملیات خیبر و عملیات بدر میشود.
نقش شهید علی هاشمی در انقلاب ایران و پس از آن
در دوران انقلاب نقش مهمّی در فعالیّت های سیاسی داشت، بارها توسط ساواک دستگیر شد. او کارهای تبلیغاتی انجام می داد و اعلامیه های امام را پخش می کرد.
علی هاشمی همزمان با مبارزات برانگیزاننده انقلابی در عرصه های علمی هم چنان موفّق بود به گونه ای که در رشته پزشکی دانشگاه مشهد قبول شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تشکیل کمیته انقلاب اسلامی نقش مؤثّر داشت و در آغاز تشکیل سپاه پاسداران از کمیته به سپاه انتقال یافت.
با شروع آشوب های شهرهای مناطق مرزی ایران، فعالیّت های شهید یا دوستانشان قوّت بیشتر گرفت. آنها قبل از شروع جنگ، جوانان انقلابی دشت آزادگان را سامان دادند و اقدام به تشکیل سپاه حمیدیه نمودند.پس از شهادت شهید نظرآقایی، علی شمخانی؛ فرمانده ی سپاه خوزستان، او را به عنوان فرمانده ی سپاه حمیدیه منصوب کرد.
شهید علی هاشمی، در حالی که خود را برای بورس شدن در دانشگاه های آمریکا آماده می کنم، با توجّه به شروع جنگ تحمیلی او را داد که باید در جنگ حضور داشته باشد و دانشگاه جنگ را برگزید.
علی هاشمی و یارانش، پیش از شروع جنگ، در حفظ امنیّت، نقش ارزنده ای دارند و در مبارزه با ضد انقلاب و بعثی ها که از هورالهویزه اقدام به پخش سلاح و مهمّات می کنند، موفّق شدند.
نقش شهید علی هاشمی درجنگ ایران و عراق
با شروع جنگ تحمیلی، علی هاشمی یکی از فرماندهانی است که مسئول یکی از سخت ترین محورها و جبهه ها بود. او و همرزمانش در محور کرخه کور و با رهاسازی آب کانال سلمان، زیر پای نیروهای عراقی، از پیشروی دشمنی می کنند و زمانی که عراق به حمیدیه می رسد از سقوط آن و به طبع سقوط اهواز جلوگیری می کند. علی هاشمی در این عملیات (عملیات شهیدان رجایی و باهنر) نام کرخه کور را به کرخه نور تغییر داد.اگر این رشادت ها نبود، موضوع جنگ به صورت دیگری رقم خورد و فجایعی به مراتب بالاتر از سقوط خرمشهر حادث می شد.
با شکل گیری یگان های رزم سپاه، او مأمور تشکیل تیپ ۳۷ نور و فرماندهی آن می شود.
علی هاشمی، در عملیّات بیت المقدّس و آزادسازی خرّمشهر شرکت مؤثّر و انتخاب به عنوان اوّلین منطقه مرکزی در غرب، خوزستان را از لوث بعثی های متجاوز آزاد و پاکسازی می کند.
درآستانه ی عملیات والفجر مقدماتی، تیپ ۳۷ نور منحل و او فرمانده ی سپاه سوسنگرد شد.
در سومین سال جنگ، زمانی که جنگ به بن بست رسیده بود، محسن رضایی، علی هاشمی را به فرماندهی قرارگاه سریّ نصرت، انتخاب کرد. فرماندهی که هم بینش عملیاتی و هم بینش اطّلاعاتی، می خواست. چگونه شهید علی هاشمی، پیچیده ترین و پررمز و رازترین قرارگاه جنگ؛ یعنی قرارگاه نصرت را تشکیل داد.
در سال ۱۳۶۵ ه .ش. علی هاشمی، به فرماندهی سپاه ششم امام جعفر صادق (علیه السلام) منصوب شد که فرماندهی سپاه استان خوزستان، لرستان، لشکر ۵ نصر و سایر ایگان ها به ایشان سپرده شدند. دکتر رضایی درباره ایشان می گوید: باید به ایشان گفت: سپهبد شهید؛ چرا که همتایان این جنرال بی نام و نشان، در عراق کسانی مثل سپهبد هشام صباح الفخری یا سپهبد ماهر عبدالرشید التکریتی بودند یا حتّی سپهبد سلطان هاشم که فرمانده ی سپاه ششم عراق که مأموریتش در مقابل هور و جریانی که حاج علی هاشمی به راه انداخته بود. شکل گرفت.
این شهید بزرگوار، از معدود فرماندهان شهید ۸ سال جنگ تحمیلی است که در تمام دوران دفاع مقدس از ابتدا تا انتها، حضور مؤثّر داشت و مخلصانه و بی ریا، از حریم این مرز و بوم، دفاع جانانه کرد.
قرارگاه نصرت
۱. آماده کردن نیروهای ورزیده
فرمانده ی قرارگاه شهید علی هاشمی، بسیار شجاع بود و به نیروهایش اعتماد به نفس می داد. در ماجرای هور، نیروهای بومی آموزش ندیده ی محلّی و نگهداری از بچّه های خوزستان را به کار گرفته و از آنها در اندک زمانی، چندین ورزیده و کارآزموده ای ساخت.
۲. تسلّط بر هور
به دلیل سازماندهی بسیار علی هاشمی، ایشان به همراه یارانشان قدرتند بر هور تسلّط پیدا کردند. کار مداوم در سرما و گرما و سختی های هور، باعث طراحی و اجرای عملیات بدر و مجموعه عملیات های قدس شد.
۳. پی ریزی عملیات اولین آبی – خاکی
ثمره ی یک سال زحمت نیروهای قرارگاه نص، اوّلین عملیات آبی- خاکی جنگ و اوّلین عملیاتی است که در سطح بسیار وسیعی، تیپ و لشکرها، از آب، باتلاق و نیزارها عبور می کنند.
در این عملیات یک نیروی پیاده از عبور از آبی می کند که پانزده کیلومتر پشت سرش آب، باتلاق و نیزار بود، که در نوع خود در تاریخ جنگ های جهان بی نظیر است. ثمره عملیات خیبر تصرف دو جزیره شمالی و جنوبی مجنون بود که دارای ۵۸ حلقه چاه نفت بود.
۴. شناسایی مناطق
از دیگر قرارگاه نصرت، شناسایی مناطق، از هورالعظیم گرفته شده تا جاده ی بغداد و بصره بود. همچنین شناسایی های برون مرزی تا عمق عراق از جمله شهرهای مقدّس نجف ، کربلا و سامرا از دیگر این قرارگاه بود.
علی هاشمی و همرزمانش در شناسایی آن چنان به هور مسلّط شدند، فرماندهان ارشد سپاه مانند محسن رضایی، علی شمخانی، محسن رشید و… را با لباس مبدّل عربی به داخل خاک عراق برده و عملیات های عملیاتی خیبر را از نزدیک مشاهده و لمس کردند. کردند و همچنین فرماندهان یگان ها مانند مرتضی قربانی، محمّد باقر قالیباف، شهید احمد کاظمی، شهید مهدی باکری و شهید ابراهیم همّت را با بلم به هور بردند. این فرماندهان از صبح تا شب در کنار دجله می نشستند و یاداشت برداری می کردند. با اینکه عراقی ها در جزایر انجام هیچ بازدیدی از فرماندهان ارشد جنگ بدون اتّفاقی شد و این نشان از تسلّط شهید هاشمی و یارانش به هور وحشی دارد.
بعد از عملیات های بزرگ خیبر و بدر رزمندگان قرارگاه نصرت شیوه ای را برای مقابله با دشمن آغاز کردند و بر سراسر هور مسلط شدند. حاج علی مدام به قرارگاه سرکشی می کرد و شخصاً پیگیر مسائل بود.
سردار گمنام خیبر و بدر در ۴ تیر ۱۳۶۷ ه .ش. درنیزاره های هور هویزه، شهید شد. پیکر پاک ایشان در سال ۱۳۸۹ ه .ش. پس از تفحّص پیکر شهدا در مناطق عملیاتی به همراه سه تن از یاران وفادارش پیدا شد و با انجام آزمایش هایDNA، صحّت انتصاب این پیکر به سردار سرلشکر شهید حاج علی هاشمی تائید شد و یوسف هور بعد از ۲۲ سال غربت و گمنامی به آغوش وطن بازگشت. . او در حالی بازگشت که شالی سبز به پهلو بسته بود.
نحوه شهادت شهید علی هاشمی
سردار گرجیزاده میگوید: برای خیلی از افراد، نحوه شهادت او ابهام دارد. برخیها میگویند: که او با خودروی جیپ به هلی کوپتر عراقیها زده است و برخی هم میگویند: که در «هور» بر اثر اصابت گلوله ی خمپاره در کنارش به شهادت رسیده است، اما آنچه مهم است این است که او. یک شهید است.
عملکرد اخلاقی شهید علی هاشمی ساعاتی قبل از شهادت
سردار گرجی زاده با اشاره به چند ساعت پیش از شهادت علی هاشمی توضیح داد: چند تن از رزمندگان تیپ ۲۱ امام رضا (علیه السلام) دو اسیر عراقی را که از تکاوران گارد ریاست جمهوری صدام بودند، به اسارت گرفته بودند. در قرارگاه یک آمبولانس وجود داشت. موضوع را به علی هاشمی گفتیم. علی تصمیم گرفت که حتماً این دو اسیر که جراحت سطحی در عقب با آمبولانس به بروند است. این در حالی است که منطقی می گوید: نیروهای خودی باید از آن آمبولانس استفاده کنند. این تکاوران گارد ریاست جمهوری آدم کشی و آدم سوزیهای دوران جنگ تحمیلی را رقم زده بودند. امّا با این حال، علی هاشمی، با این که به تمام این جنایتهای آنها آگاه بودند، داشتند که حتماً آنها به عقب بروند.
این مطلب نشان از این است که در جبهه و جنگ، رزمندگان ایرانی، مظهر انسانیت بودند. هیچ رزمندهای حتّی به جنازه یا مرده ی عراقی، اهانت هم نمیکنند. در عملیات فتحالمبین یک نوجوان اشتباهی انجام داد و با پایش به پای جنازه ی یک عراقی زد، در همان لحظه، رزمندگانی که در کنار این نوجوان این موضوع را به او متذکّر کردند. چراکه جنگ ما، مظهر انسانیّت بود.
وصیت نامه ی شهید علی هاشمی
خدایا از اینکه در رختخواب ذلّت نمردم خیلی شکرگزارم.(بنده ی حقیرکوچکتراز آن هستم که وصیتی داشته باشم به این خاطر که ما که می رویم و شماها عقیده دارید و هدف ما را می دانید و آن را ادامه می دهید این چند کلام را می نویسم):
ای امّت، سیل خروشانی که دیگر ذلّت وخاری رابا خود می برید و در لجن زارها می سپارد، مبادا امام تنها باقی مانده اند که این منافقان وضدّ انقلاب ها این آرزو را دارند ولی شما این آرزویشان رابا جسدهایشان به گور بفرستید. شما امّت شهید پرور، استوره ی صبر و دشمنگی هستید، مبادا کاری کنید که درچشم، خود را ضعیف نشان دهید.
و ای امّت مسلمان یزد، شما نگذارید، منافقان و ضدّ انقلاب ها بر تشییع جنازه ام بیایند و بدانید که این منافقان هرگاه قدرت به دستشان بیفتد، آن چنان با شما رفتار می کنند مغولان با ایرانی ها می کنند. به قول امام عزیزمان که می فرمایند: منافقین از کفار بدترند، به راستی چه سخنی درست است. چون این منافقان هستند که خون شهیدان ما را پایمال می کنند.
ای امّت شهید پرور ایران، مارفتیم، ولی مسئولیّتش را بردوش یک به یک شما گذاشتیم و آن رسوای منافقین است و از خون شهدا محافظت می کند.
شما همیشه خون ما را زنده نگه دارید، تا اسلام زنده نگه دارید.
یک عکس حضرت امام خمینی برسر قبرم، که از عکس خودم بزرگتر باشد، امید است که مرا از سربازان خود بداند.
و شما ای جوانان برومندحزب الله ایرانی، گر چه من درسنّ جوانی به سوی معشوق شتافتم، ولی شما بدانیدکه من بی هدف نبوده ام.
آیا علی اکبر امام حسین (علیه السلام) بی هدف بود، یا حضرت ابوالفضل بی هدف بود. مگر می شود، سرباز روح الله بی هدف باشد و این را بدانید در جوانی پاک بودن، شیوه ی پیغمبری است.
ای جوانان عزیز! هر چند که خون ما به ناحق و برای حق ریخته شد، ولی باعث شد که درخت اسلام شاداب بماند، تا میوه ی آن که آزادی به دست دشمن نرسد.
ای امّت شهید پرور، هر کس به دست این منافقان شهید ب، بداند که خار چشم آنها بوده و چون مانعی بوده است با شهید کردن، این مانع را از سرراه برداشته اند، ولی نمی شناسم، خون شهیدان مانع دیگری شود سر راه آنها.
خداوند ممکن است شهید شدنم در بیابانی بی آب قرار ده که هم چون مولایم امام حسین(علیه السلام) تشنه شهید بشوم.
خداوند می خواهم موقع شهید شدن، سر از بدنم جدا شود، تا در محضر سیدالشهدا سلام الله علیه سر افکنده نباشم.
خداوندا! می خواهم هنگام شهادت هردو دستم از بدن جدا شود تا درمحضرپرچم دارالاسلام حضرت ابوالفضل شرمنده نباشم.
چه خوش که من لیاقت پرچمدارحسین (علیه السلام) را نداشتم، ولی امیدوارم که در پرچمداری مولایم خمینی پیش قدم باشم.چه با ندای توحید و با بانگ الله اکبر به استقبال شهادت رفتن است.
ترس از سربریدن ایمان ها
ای مسلمین جهان ما از شهادت نمی ترسیم چون در قاموس شهادت، واژه ی وحشت معنی ندارد، ولی می ترسیم بعد از ما، ایمان را سر ببرند.
ای شیعیان جهان، سرنوشت ما را اباعبدالله در صحرای کربلا مشخّص کرده است.
توصیه به مردم
و وصیّتی دیگر، ای امّت شهیدپرور، فقط توجّه داشته باشید که مانند اهل کوفه نشوید باشید.
مردم کوفه امام حسین (علیه السلام) را دعوت کردند، ولی او را با سراز بدن جداشده، به مهمانی پذیرفتند و شما را که مولایمان و نور چشممان خمینی عزیز رادعوت کردید.
همه با هم ندا سر دادید،حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله، مبادا از این عقیده بر شد که اهل کوفه هستید.
مبادا شیطانک ها شما را بفریبند، همین طور که ابن زیاد لعنت الله به وسیله ی زر و زور مردم کوفه را به پیمان شکنی در تاریخ ثبت کرد.
توصیه به منافقان
و شما ای منافقان! ای کسانی که فریب زرق و برق دنیا را خورده اید، آیا هیچ گاه فکر کرده اید که برای چه این کارها را که مورد نظر خداوند است، انجام دهید؟
آیا هیچ گاه فکر کرده است که سرانجام این کارها به کجا می کشد؟ شما که طاقت مقاومتی در مقابل تیغ حزب الله را دارید، پس بیاید به سوی نور و توبه کنید.
توصیه به دوستان حزب اللهی
و شما ای دوستان و آشنایان حزب اللهی هر چند که من را بیشتر از این در سنگر مقدّس بمانم، ولی از شما می خواهم که اسلحه به زمین افتاده مرا بردارید و برای خدا علیه دشمن حزب الله بجنگید.
پشتیبان ولایت فقیه باشید
ای برادران عزیز، پشتیبان ولایت فقیه باشید و ولایت فقیه را از دولت و اسلام جدا ندانید و شما رفتارتان طوری باشد که دیگران رفتار شما را سرمشق خودقرار دهند.
شعار مرگ برآمریکا یادتان نرود
در آخر از همه شما طلب حلال بودن می کنم، ای امّت قهرمان هرچه فریاد دارید، برسر آمریکا بکشید و شعار مرگ بر آمریکا یادتان نرود.
و شما ای خانواده گرامی! هر چند که نتوانستم فرزندی خدمتگزار باشم برای شما می خواهم که مرا حلال کنید، آیا خون من رنگین تر ازخون صدها هزار مسلمان در خون خفته است؟
مگر خون من رنگین تر از خون علی اکبر و قاسم است؟ این را بدانید که شهادت آرزوی من بوده است، در شهادت من هرچه دلتان می خواهد، گریه کنید تا شاید با گریه ی شما خداوند فرج امام زمان (علیه السلام) را نزدیک تر کند و موقعیتی ریشه ی کفار کنده شود که مولا صاحب الزمان (علیه السلام) عج الله) قیام کند.
توصیه به مادر
مادرم ……
مرگ می آید، ولی چه بهتر که خودمان به مرگ برویم و در خون بغلتیم، نه اینکه مرگ به سراغ ما بیاید و در رختخواب ذلّت بمیریم.
طلب حلیت
درآخر، از همه ی کسانی که با آنها برخورد کرده ام، از تمام اقوام و دوستان حزب اللهی طلب حلال بودن می کنم.
شعر زیبا از شهید علی هاشمی در پایان وصیت نامه:
جفای چرخ کین بنگر علی ام غرق در خون شد
دلم از ماتم مرگش فکاردین و محسون شد
ای مصیبت نگر گشته یک سر عزا
اگر کشته شدم مادر زتیغ بعثی کافر
بکن یاری برادر جان تو دین و رهبر و اسلام
خداحافظ
دیدار در صحرای محشر
سید علی هاشمی ۹ / ۳/ ۶۴ ؛ مصادف با نهم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۵ ه.ق.
خدایا،خدایا،تا انقلاب مهدی،خمینی را نگهدار
روایت سرهنگ اسماعیل زاده درباره ی شهید علی هاشمی
حاجی دائم الذّکر و با وضو بود و در جلسه و غیر جلسه، زیر لب آرام آرام ذکر خدا را می گفت و به یاد او بود. معتقد بود با وضو و طهارت، کارها نورانیّت پیدا می کند و بهتر پیش می رود. کم کم بچّه ها هم همیشه الذّکر و با وضو بودن را از او یاد گرفته بودند. اصلاً همین کارهاش بود که باعث شد، تا بچّه های اطلاعات و عملیات مثل پروانه دورش بگردند.
پایان متن/