یادداشت روز جوانان خوز به قلم بابک بابادی :
وام گرفتن همیشه یکی از راه های حل مشکلات ولی به صورت موقت و مسکن بوده است که البته برای اقشار ضعیف جامعه ، دریافتش هم طعم با عسل و باز پرداختش چیزی تلخ تر از زهر مار است . اما همیشه اینطور نیست که این تلخی به کام همه بنشیند ، گاهی هم وام ها از دل جریاناتی رانتی به کام بعضی ها بسیار خوش گوار می شود .
این عشق به وام گرفتن در کشور ما از زمانی رونق روز افزون یافته و حتی برای برخی شغل نان و آب داری شده است که همیشه تورم یا همان گرانی خودمان ، کم و بیش جلوتر از وام ها بوده و از این بابت وام گیرنده با خیال به صرفه بودنش ، شیفته دریافت وام شده است .
تا آنجا که گاه این بخت برگشته ، ماهها و حتی سالها چشم به انتظار بهترین رفیق روزهای سختش می نشیند . هرچند که مسیر رسیدن به این چشمه شفا بخش همیشه و برای هر کسی هموار نیست و گاه یک وام خوش خط و خال ، هست و نیست یک نفر را بر باد می دهد و برای نشان دادن لطف و کرمش او را تا پشت میله های زندان همراهی می کند ، اما همین ۱۸ درصدی و ۲۳ درصدی و ۲۹ درصدی و درصدهای بیشتر ، برای بسیاری آدمها که حاضرند صفحات تو در تو تعهدات خود به بانکها را نخوانده امضا کنند و یک رفاقت و قرابت قدیمی و عمیق با حداقل یک کارمند رسمی از دولت برای ضمانتش ، آرزوی شیرین آنهاست ، خود بارقه امیدی است که برای خرید کالای خانه ، خانه و خودرو و آوردن فرزند و پیش تر از آن آوردن مادر فرزند ، به سوی او می تابد. و اینهمه که بساط عاشقی است اگر به خوبی فراهم گردد ، دلدادگی وام گیرنده به ثمر نشسته و چشم بر بهره ( بخوانید سود ) بانکی اش می بندد و وام را دریافت می کند . در این راه ، چه بسیارند پیران و جوانانی از زن و مرد ، بازنشسته و بیکار و خوداشتغال و مبتکر و مخترع و بساز و بفروش ها و … ، از دردمند و بی درد و همه و همه که راه می پیمایند تا شور عشق را بیش از پیش نمایان کنند ، حال آنکه مسیر عشق از دل خود بانکها می گذرد ، درست در جایی که هر کسی آرزو می کند که کاش او هم یک کارمند بانک بود و بانک می شد هواخواه و هم خانه و مأمن او .
اگر عشقی باشی که دیگر کاملا بخت یارت است و برو آسوده بخواب که بورس بیدار است ! آری ، وام عشقی تا عشق وام داشتن دوتاست مثل خال مه رویان و فلفل سیاه ! کاش عشقی ، رسم عاشقی می دانست که به گمانم ندانست و عشقی مسلکها ها نیز هیچگاه نخواهند دانست .
پایان متن/