به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی جوانان خوز، زبان فارسی در افغانستان همواره با چالشهای متعددی مواجه بوده است، از تلاش برای جایگزین کردن زبان پشتو با این زبان در دورههای مختلف تا حذف آن با واژههای انگلیسی و مهاجرتهای اجباری شاعران و نویسندگانش، این موضوع هرچند با فراز و فرودهایی مواجه بوده است، اما در تاریخ ۴۰۰ساله اخیر افغانستان همواره به چشم میخورد.
زبان فارسی این روزها در افغانستان وارد مرحله جدیدی شده است. عدهای از اهالی فرهنگ افغانستان معتقدند که طالبان در دوره جدید به تقابل با این زبان میپردازد و سعی در حذف آن از هویت و فرهنگ مردم افغانستان دارد؛ در مقابل سران طالبان اعلام کردهاند که شیوه حکومتداری و نوع نگاه آنها به مسائل مختلف از جمله فرهنگ، با دوره گذشته حاکمیت آنها بر خاک افغانستان تفاوت چشمگیری دارد.
مظفری از جمله شاعران مهاجر افغانستانی است که سالهاست در ایران زندگی میکند، اما همیشه دغدغهمند فرهنگ افغانستان و وطن فارسی بوده است. او میگوید: طالبان بهلحاظ سیاسی میخواهد آداب بینالمللی را رعایت کند، اما بهلحاظ خشونتهای فرهنگی با طالبان ۲۰ سال پیش فرقی ندارد و حتی بدتر هم شده است. طالبان الآن به برخی از جنبههای فرهنگی آگاه شده است و میداند که رسانهها، جوامع مدنی و دانشگاهها چه تأثیری بر رشد مردم دارد؛ به همین دلیل سعی در کنترل این موارد دارد و دارد روی آن کار میکند.
مظفری ضمن اشاره به تبعات حذف زبان فارسی و تأثیر این امر بر هویت مردم افغانستان، از نگرانی جدیدی سخن میگوید: جایگزینی زبان انگلیسی یا عربی برای آموزش در مدارس و دانشگاهها.
مشروح گفتوگو با این فعال فرهنگی را میتوانید در ادامه بخوانید:
سوال: آقای مظفری، برای شروع به وضعیت و جایگاه زبان فارسی در افغانستان بپردازیم. زبان فارسی در این کشور بهلحاظ جمعیتی چهتعداد سخنور دارد و از منظر نظام آموزشی و زبان علم، در مدارس و دانشگاهها از چه جایگاهی برخوردار است؟
افغانستان کشوری است که اقوام مختلف با گویشهای مختلف در آن زندگی میکند و هر کدام زبان بومی و محلی برای خود دارد؛ به همین دلیل از دیرباز محل اقامت قومی و محلی متعدد بوده است. مسلم است که زبان فارسی بهدلیل پیشینهای که در این کشور داشته، زبان بینالاقوامی است، بهطوری که همه اقوام و نژادهای مختلف با وجود داشتن زبانهای بومی و قومی خود، در ارتباط با هم از زبان فارسی استفاده میکردند و میکنند؛ به همین دلیل این زبان جایگاه محوری و پیونددهنده بین اقوام مختلف در افغانستان دارد.
زبان فارسی در افغانستان زبان بینالاقوامی است
از سوی دیگر، همه اقوام بهنحوی از مواریث زبان فارسی مانند ادبیات، تاریخ و… استفاده میکنند و آن را متعلق به خود میدانند؛ از این جهت زبان فارسی در افغانستان، زبان اول ارتباطی و فرهنگی بوده و هنوز هم هست، اما بهدلیل مسائل اقتصادی و سیاسی از یکی دو قرن گذشته به این سو، چالشهای سیاسی این زبان را دچار مشکل کرد، این مشکلات پیش از آن وجود نداشت.
همه اقوام افغانستان زبان مربوط به خود را داشتند و وقتی وارد سیاست و جامعه میشدند، بهزبان فارسی صحبت میکردند. اکثر جامعه افغانستان با این زبان آشنا هستند و ممکن است حدود ۲۰ درصد از مردم بهدلیل حضور در حواشی و دور بودن از مرکز، به این زبان تکلم نکنند یا با آن آشنایی نداشته باشند.
سوال: اگر بخواهیم از منظر تاریخی موضوع را پیگیری کنیم، متوجه میشویم که جدال بین پشتو و زبان فارسی، جدالی ریشهدار و باسابقه است و محدود به زمان فعلی نمیشود، این موضوع حتی در دوران حاکمیت کرزی و اشرف غنی یا حتی پیشتر از آن نیز وجود داشته است، بهعنوان نمونه، گفته میشود در دوره کمونیستها انتشار مقاله یا یادداشتی در حمایت و معرفی زبان فارسی در افغانستان ممنوع بوده است، کمی به این سابقه و پیشینه اشاره کنید، این تقابل از چهزمانی شروع شد؟
زبان فارسی در زمان حاضر یکی از بدترین دوران تاریخی خود را سپری میکند؛ به این دلیل که افغانستان در زمان حاضر حکومتی را بر سر کار میبیند که بهلحاظ عصبیتهای فکری و قومی و ارتجاع فکری و فرهنگی بیمانند است. چالش با زبان فارسی تقریباً چهار ـ پنج قرن است که در افغانستان دیده میشود. اگر بعد از دوره تیموریان و بعد از سقوط نادر افشار را در نظر بگیریم، میبینیم که در افغانستان حکومتی تشکیل شد که مؤسس آن احمدشاه ابدالی بود. ابدالی نژادش پشتون و زبانش پشتو بود. در دوره او، برای اولینبار بود که حکومتی روی کار آمد که زبان و فرهنگش یکمقدار متفاوت بود؛ با این حال ابدالی، فرزندان و جانشینانش از در مخالفت عینی با زبان فارسی در نیامدند، آنها خود را بهنحوی شاه خراسان میدانستند و خراسان را فرهنگ و تمدن خود میپنداشتند. ابدالی خاطراتش را بهزبان فارسی نوشت و فرزندانش نیز به این زبان شعر میگفتند و زبان پشتو را روی کار نیاورده است.
اولین زمزمههای تقابل با زبان فارسی در افغانستان
این قضیه ادامه داشت تا اینکه ما به دوران پادشاهی امیرشیرعلیخان میرسیم که مصادف است با سلطنت ناصرالدین شاه در دوران قاجاریه در ایران. امیر شیرعلیخان تغییراتی در ادارات ایجاد کرد و اصطلاحات نظامی و ارتشی را به زبان پشتو برگرداند و معتقد بود که این اصطلاحات به این زبان کاربرد بهتری دارد، اما با وجود همه این تغییرات، زبان کل ادارات دولتی، زبان تعلیم و تربیت و زبان شهروندان، زبان فارسی بود. بعد از او، دورهای ایجاد شد که جنگهای داخلی رخ داد.
در دوران مدرن، با روی کار آمدن حبیبالله و با پایهگذاری نظام آموزشی جدید در کشور و روی کار آمدن روزنامههایی چون «شمس النهار» ایده جدیدی متولد شد که در آن، زبان پشتو کنار زبان فارسی قرار میگرفت. محمود طرزی، روشنفکر و روزنامهنگار افغانستانی که از او با عنوان «پدر ژورنالیزم افغانستان» یاد میشود، برای اولینبار این ایده را مطرح کرد و به آن رسمیت بخشید. او تحصیلکرده ترکیه بود و به زبانهای دیگر نیز آشنایی داشت. طرزی وقتی به افغانستان آمد، استقلال هویت افغانی را مطرح کرد. بهاعتقاد او؛ “زبان فارسی، زبانی است که تمدن منطقه با آن حرف میزند و زبان تمدنی این منطقه است و زبان خاص یک جغرافیا نیست و ما برای اینکه دارای هویت سیاسی مستقلی هستیم، خوب است که زبان هویتی مستقلی نیز داشته باشیم”؛ لذا زبان پشتو را بهعنوان زبان هویتی ملت افغان مطرح کرد، از اینجا بود که این قضیه مطرح شد و زبان پشتو نیز کنار زبان فارسی قرار گرفت.
اما محمود طرزی، امانالله خان، حبیباللهخان و دیگران هیچ کدام بهزبان پشتو حرف نمیزدند. تمام مقالات طرزی، روزنامهها و آثارش بهزبان فارسی بود و در مدارس نیز به این زبان تدریس ادامه داشت، حتی نامش نیز همین «زبان فارسی» بود، «زبان دری» باب نبود و بعدها بهعنوان قرائتی از زبان فارسی مصطلح و مطرح شد. بهاعتقاد افرادی چون طرزی، مردم افغانستان برای اینکه مقابل ایران و تاجیکستان هویت مستقل داشته باشند، بهتر است زبان مستقلی نیز داشته باشند که همان پشتو یا افغانی است.
بعد از دوره طرزی، با آمدن امانالله، نادرخان و باقرخان، یک مقداری قضیه زبان پشتو جدیتر و به اموری چون آموزش نیز وارد شد؛ به این معنی که کنار زبان فارسی، زبان پشتو نیز در مدارس تدریس میشد؛ به این صورت که بخشی از کتابهای آموزشی فارسی و بخشی پشتو بود. این امر مشکلات آموزشی بسیاری را ایجاد کرد؛ چرا که هیچ کدام از فرزندان این کشور، پشتو را بهعنوان زبان علمی نمیشناختند و یاد نگرفته بودند. آنها این زبان را بهعنوان یک زبان بومی میشناختند و با آن آشنا بودند، خیلیها هم آشنا نبودند، بعضی نیز بهصورت شفاهی آشنا بودند و نه مکتوب؛ به همین دلیل مشکلاتی ایجاد کرد.
کنار این، تغییراتی در پول افغانستان ایجاد شد، تمبرها بهزبان پشتو و لوحهای دانشگاهها و مدارس نیز فارسی پشتو بود. اصطلاحاتی وارد کادر اداری شد و این اتفاقاتی بود که در زمان باقرشاه و جانشینش، محمد داوود خان رخ داد، از اینجا مشکلات فارسیزبانان با زبان پشتو جدیتر شد. با همه اینها خود ظاهرشاه زبان پشتو نمیدانست، خودش بهزبان فارسی حرف میزد و سخنرانی میکرد، خاطراتی نیز نقل شده است که به تخویف زبان پشتو در مجالس خصوصی اشاره کرده و گفته است که “این زبان، زبان تمدن و فرهنگ نیست.”، اما بهطور رسمی این کارها را نیز انجام داده است. پس از این دوران، کمی موضوع زبان فروکش کرد و ما با مسئله حادی در این خصوص مواجه نبودیم تا اینکه به دو دهه اخیر میرسیم.
در ۲۰ سال اخیر، مسئله قومیت و نژاد مردم افغانستان بار دیگر مطرح شد. طرح مجدد قومیت، نژاد و قدرت سیاسی اقوام که خواهان استقلال نسبی در هویت خود بودند، منجر به طرح دوباره مسئله زبان شد؛ به همین دلیل در دوران حکومت کرزی و اشرف غنی شاهد افزایش این نگاهها بودیم، بهطور مثال، اولینبار سرود ملی وقتی میخواست تعیین شود، قرار شد بهزبان پشتو باشد؛ در حالی که در قانون اساسی هم زبان پشتو و هم زبان فارسی رسمیت داشت و بنا بر این بود که در همه ادارات هر دو زبان حضور داشته باشد. همین کار در تذکره (کارت شناسایی) نیز رخ داد و در آن ملیت مردم، «افغان» ثبت شد؛ در حالی که نصف مردم افغانستان یا بیشتر از آن خود را افغان نمیدانند، افغان یکی از اقوام افغانستان است.
این حرکتها در جهت تغییر هویت مردم افغانستان انجام و گاه به جنجالها (اعتراضات) خیابانی نیز منجر شد و حتی در مطبوعات نیز مورد بحث قرار گرفت، مثلاً وقتی در مزارشریف میخواستند تابلوی زبان فارسی را جایگزین کنند، مردم تظاهرات کردند و یک نفر کشته شد، در کابل و دیگر شهرها نیز همینطور، اینها مسائلی است که در این دوره ادامه داشت اما با این همه، اجباری در کار نبود.
غربت زبان فارسی در افغانستان میان خویش و بیگانه
اما در زمان حاضر و با روی کار آمدن مجدد طالبان، ما با خشونت فرهنگی مواجه هستیم. حکومت و قدرت سیاسی به دست یکی از اقوام رسیده و یکجانبه شده است. این قوم از نظر فکری و فرهنگی، گروه تحصیلکردهای کنارش نیست. این گروه (طالبان) هم بهلحاظ سیاسی عصبیت خاصی دارد و هم از نظر فرهنگی، درک و دریافت لازم را ندارد؛ به همین دلیل برای تغییرات در سطح شهر، تابلوهای شهری، نامههای اداری و… یکجانبهگرایی افراطی را مدنظر دارد.
از سوی دیگر، جبهه فارسیزبانان نیز دچار تشتت است، از نظر سیاسی قدرتی ندارد و از سوی دیگر با مهاجرت روشنفکران، نویسندگان، شاعران نسل جدید به کشورهای اروپایی، آمریکا و استرالیا مواجه است؛ بدین جهت افغانستان بهطور کلی از افراد فرهنگی، ادیب، استاد دانشگاه و نویسنده خالی شده است. این در حالی است که نسل قبل افغانستان، نسلی بسیار پژوهشگر و خوب بود که در دهه ۴۰-۵۰ متولد شده و فعال بودند؛ این افراد در حال حاضر پیر و سالخورده هستند و چندتن از آنها مانند زندهیاد آصف فکرت دار فانی را وداع گفتند. استاد رهنورد زریاب از نویسندگان ماهر زبان فارسی، از جمله این اساتید و نویسندگان این نسل بود که خدمات زیادی در راستای اصلاح زبان فارسی انجام داد که متأسفانه ایشان را نیز از دست دادهایم. نسل پیشکسوت ما دارد از بین میرود و نسل جدید نیز در دنیای مهاجرت زندگی میکند. اگر وضع به همین منوال ادامه پیدا کند، جامعه فارسیزبانان از درون نیز دچار آسیب خواهد شد.
سوال: موضوع بحث امروز درباره وضعیت زبان فارسی در دوران طالبان است. طالبان، امروز بیان میکند که با دوره گذشته خود متفاوت عمل میکند و رویکرد متفاوتی نسبت به گذشته دارد، با این حال اخباری از تقابل با زبان فارسی یا آیینهای ایرانی (البته منظور ایران فرهنگی است) مانند نوروز به گوش میرسد. به عنوان کسی که همیشه دغدغه زبان فارسی و فرهنگ را داشتهاید، وضعیت حال حاضر را چطور ارزیابی میکنید؟
طالبان از لحاظ برخوردهای خشونتآمیز سیاسی تعدیل شده است. طالبان دیگر آن طالبان ۲۰ سال پیش نیست. ۲۰ سال قبل که آمده بود، دست به کشتارهای عمومی در خیابانها میزد و برخورد بسیار خشن و زنندهای با زنان داشت اما در دوره جدید تاکنون این موارد را اجرا نکرده است. اما طالبان به لحاظ مسائل فرهنگی و فکری، همان طالبان ۲۰ سال قبل است؛ حتی عصبیتهای قومی او بیشتر هم شده است.
طالبان امروز به لحاظ خشونتهای فرهنگی با طالبان ۲۰ سال پیش فرقی ندارد
طالبان به لحاظ سیاسی میخواهد آداب بینالمللی را رعایت کند، اما به لحاظ خشونتهای فرهنگی با طالبان ۲۰ سال پیش فرقی ندارد و حتی بدتر هم شده است. الآن به برخی از جنبههای فرهنگی آگاه شده و میداند که رسانهها، جوامع مدنی و دانشگاهها چه تأثیری بر رشد مردم دارد؛ به همین دلیل سعی در کنترل این موارد دارد و دارد روی آن کار میکند. با توجه به این موارد، به نظرم طالبان در این دوره به لحاظ فکری و فرهنگی با طالبان دوره قبل خطرناکتر است.
سوال: به نظر شما سیاستهای مقابله با زبان فارسی چه در دوره طالبان و چه پیش از آن، در نهایت چه تأثیری بر هویت مردم افغانستان میگذارد؟
زبان و فرهنگ- همانطور که میدانید- عنصر وابسته به قدرت است؛ نمیتوان این را انکار کرد. وقتی یک قدرت سیاسی، پشت سر یک فرهنگ و زبان قرار نداشته باشد، آن زبان کمکم دچار ضعف میشود. اما از آنجا که زبان فارسی زبان اقوام مختلف در افغانستان است؛ تاجیکها، هزارهها و بسیاری دیگر از مردم افغانستان به این زبان صحبت میکنند و آن را جزو هویت خود میدانند؛ بنابراین نزاع بر سر حفظ این هویت ادامه خواهد داشت و جنگهای قدرت، سیاسی و فرهنگی را به دنبال خواهد داشت. اینطور نیست که فکر کنیم که کار پایان یافته است.
بیشتر بخوانید
الغارات | «رنجهای حضرت علی(ع)» ترجمهای جدید از کتاب الغارات
اما با وجود این، اگر این نوع سیاستها استمرار پیدا کند، آسیب خود را بر زبان و حتی کل فرهنگ افغانستان خواهد گذاشت. وقتی شما «فارسی» را از افغانستان بگیرید، متوجه میشوید که زبان پشتو آن قابلیت را ندارد که به تعلیم و تربیت و آموزش فرهنگی ملت ادامه دهد؛ در نتیجه اینها مجبور میشوند که از دیگر زبانها مانند «انگلیسی» و «عربی» برای رفع این خلأها استفاده کنند. آمدن زبان انگلیسی یا عربی به افغانستان و جایگزین زبان و فرهنگ فارسی شدن، آسیبهای جدی را به فرهنگ این کشور وارد میکند.
سوال: یک دهه است که آرزویی با عنوان وطن فارسی در میان اهالی فرهنگ و هنر کشورهای ایران، افغانستان و تاجیکستان شکل گرفته است. در این مدت با کمک نویسندگان و شاعرانی چون شما، روزنامه نگاران و اهالی رسانه، نگاه مردم نیز به این موضوع جلب شده است؛ به طوری که ما در وقایع اخیر افغانستان شاهد همدلی بیشتری بین دو ملت ایران و افغانستان بودیم. با وجود این، ما در شرایطی زندگی میکنیم که صحبت از دهکده جهانی و حل شدن خرده فرهنگها است. در چنین شرایطی امکان دسترسی به آرمان «وطن فارسی» را چقدر ممکن ارزیابی میکنید؟
زبان فارسی، زبانی است که تمدنی را در سطح کلان در مقابل هجمههای فرهنگی زبانهای بیگانه مانند انگلیسی نیز حفظ میکند. اینطور نیست که درگیری زبان فارسی فقط با زبان پشتو باشد، این درگیری درونمنطقهای است. وقتی ما بخواهیم از هویت بزرگ ایران قدیم دفاع کنیم، آن وقت زبان فارسی- همانطور که در تاریخ این هویت را در مقابل زبانهای بیگانه حفظ کرد- این وظیفه را دارد که ما را در مقابل هجوم زبان لاتین و … نیز محافظت کند.
با توجه به این موارد، ایدهای مدتی در میان فارسیزبانان ایجاد شد که اگر بخواهیم این وطن و هویت بزرگ را حفظ کنیم، به صورت جزیرهای و منفصل از یکدیگر نمیتوانیم به این هدف برسیم. زبانی تداوم مییابد که اولاً تعداد سخنگویان و نیازمندان آن گسترش پیدا کند و از سوی دیگر، تولیدات فرهنگی و ادبی آن توسعه یابد؛ به همین دلیل سه کشور تاجیکستان، افغانستان و ایران و کسانی که به این زبان آشنا بودند، به این فکر افتادند که این زبان را گسترش دهند. این هدفی است که در میان نخبگان مطرح است، شاعران در شعرهای خود از آن یاد و نویسندگان در آثارشان به آن اشاره میکنند، اما این هدف و آرزو با چالشهای سیاسی مواجه است و در سطح دولتها گاه این دغدغه دیده نمیشود.
اگر بخواهیم به آن جنبه کار که در دست فرهیختگان است، امیدوار باشیم، جای خوشحالی است اما این تنها راهگشا نیست. این هدف، به آگاهی قدرتها نیاز دارد تا این زبان را، علاوه بر مشکلات درونگروهی، بتواند به عنوان یک مدافع در برابر فرهنگهای بیگانه محافظت کند. اگر به این بخش توجه نکنیم، ممکن است همین مقدار را هم از دست بدهیم.
پایان متن/