بسم رب الشهدا و صدیقین
” ان اللّٰه اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه “
خداوند از مومنان جان و مالشان را خریداری کرده که در برابر آن بهشت برایشان باشد.
در سحرگاه بیست و چهار خرداد هزار و سیصد و هفتاد و شش یکی از گلهای بوستان بهشت در اصفهان دیده به جهان گشود . نامش را بدلیل خوابی که یکی از آشنایان یک شب قبل از تولدش دیده بود فاطمه در نظر گرفتند و با نام مستعار عارفه . پس از گذشت سه سال از عمر کوتاه ولی پر برکتش در اصفهان ، بهمراه خانواده به شهر شهید پرور بروجن عزیمت نمود. دوران تحصیلی ابتدائی را در مدرسه شاهد ، راهنمایی را در مدرسه راهنمایی تربیت و یک سال و کمتر از یک ماه دوره دبیرستان را در مدرسه پاسداران عفت بروجن سپری نمود. در این مدت کوتاه تحصیلی فعالیت چشم گیری در زمینه های مختلف علمی ، مذهبی، هنری ، ورزشی ، به خصوص قرآنی داشته و لوحهای تقدیر و مدالهای افتخار مختلفی را کسب نمود. از خصوصیات اخلاقی ویژه ای که او را از بقیه دوستان ، همکلاسی ها (به گفته مدیران و مربیان و دوستان و آشنایان) متمایز کرده بود عشق و دلبستگی خاص به اهل بیت خصوصاً حضرت زهراء (س) ، رعایت کامل حجاب و حدود شرعی و عرفی ، آراستگی ظاهر ، حجب و حیاء ، صداقت در گفتار و کردار ، احترام به بزرگترها خصوصا به مربیان آموزشی خود ، برخورداری و توان بالا ارتباط کلامی در روابط اجتماعی ، آرامش و وقار ، گشاده رویی ، اعتماد به نفس بالا و از همه مهمتر عزت نفس بالا خصوصا در شرایط فرهنگی جامعه کنونی که او را بسیار مورد توجه دوستان و خصوصا مدیران مدرسه اش کرده بود. عزیزی بود که همیشه با روی باز به استقبالت می آمد . و به گفته پدرش در دلنوشته هایی که برای این شهیده نوشته است ” قربان خنده های همیشگی و ملیحت که سرشار از حجب و حیاء بود حتی در برابر من (پدر) .” تا اینکه در تاریخ ۲۶مهر نود و یک در راستای استمرار خط شهداء و آشنایی بیشتر با آموزه های دینی و فرهنگ ایثار و شهادت و مقابله با تهدیدات نرم دشمن که از اهداف مدنظر دروس آمادگی دفاعی و تعریف شده در دستورالعملهای ابلاغی به آموزش و پرورش بوده ، در قالب کاروان راهیان نور بهمراه همکلاسیها و مدیران خود عازم منطقه جنوب کشور شد .
دل گواهی میدهد به سفری بی برگشت ، هوایی به سر دارد و آرام نمیگیرد ، روح او از هفته قبل از سفر( بدلیل خوابهای متوالی که در همه آنها عازم حرم امام رضا (ع) بود ) پرواز کرده بود. پرواز به دیار عشق – آقا علی بن موسی الرضا (ع) – آری گذرنامه پرواز خود را از امام رضا (ع) گرفته بود پرواز در آسمان حرم همچون کبوتران سبکبال مولایش . دخترم چه کسی به تو فرمان داده بود که در شب قبل از سفر چهل بسته شکلات به یاد چهل شهید همراه با ذکر صلوات بسته بندی کنی تا اینکه گذر نامه سفر را از شهداء بگیری . هیچ میدانستی که هفتمین روز عروجت روز عرفه و چهلمین روز شهادتت به واقعه بزرگ عاشورا پیوند خورد. آری می دانستی چون تو خود از نسل عاشوراییان بودی و ما نمی دانستیم … تا اینکه همراه دوستانت با چفیه و پلاک یا فاطمه الزهراء به گردن ، لبان ذکرگو و خندان به همراه مدیر و معاون مهربانت و پاسداری دائی عزیزت پاسدار شهید رحمان جهان پناه در شامگاه ۲۸ مهر بی مهر به خیل شهداء پیوستی . ای شهدای راهیان نور ، ای سبکبالان عاشق در آرامش شلمچه با خدای خود چه نجوا کردید ؟ چه عهدی با شهداء بستید ؟ چه گفتید و چه خواستید که این چنین شهداء دل نوشته هایتان را نزد خدای مهربان مهر تأیید زدند. اطمینان دارم هنگامی که ندای ملکوتی ” یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه ” به گوشتان رسید با آغوشی باز به این ندا لبیک گفتید و چه زیبا شهداء شما را در آغوش کشیدند و چه زیبا در آرامش آسمان به دور از هیاهوی دنیای خاکی آرام گرفتید . به راستی که نشان دادید دنیا برایتان بی مقدار بود.
هرگز از یاد نخواهیم برد عروج مظلومانه تان را ، هرگز از یاد نخواهیم برد که چگونه ستارگان ماتم زده آن شب با ضجه های خود پایه های عرش را لرزاندند ، خورشید را که غمگینانه بر این واجعه طلوع نکرد ، آسمان را که نالید ، ملکوتیان را که جامه دریدند و کروبیان را که گریبان چاک کردند . هرگز فراموشمان نخواهد شد … که در برگشت تان چگونه همگان می گریستند بی شک تا قیامت بر معصومیت ، مظلومیت و خون پاک و بی گناه ریخته شده تان خواهند گریست .
دو مورد دستنوشته شهیده فاطمه کریمی به یادگار مانده در دفترچه یادداشت کوچکش :
” خدایا آنچنانکه که به دلم ترحم داده ای که نمی توانم اشک بچه یتیم را ببینم به دستانم هم توانایی بده که بتوانم مشکلاتش را برطرف کنم .”
” پایان درس خودسازی و از جان گذشتگی شهادت است.