به گزارش گروه سیاسی جوانانخوز، ارنستو چه گوارا ریشهای خود را تراشید، موهایش را کوتاه و خاکستری کرد و خود را یک تاجر اروگوئه ای به نام آدولفوگونزالز نامید تا گمنام و ناشناس بماند. چندی پیش وزیر دفاع کوبا در سخنرانی روز جهانی کارگر درباره محل زندگی او گفته بود: چهگوارا در گوشه ای از آمریکای لاتین مشغول خدمت به انقلاب است.
چه گوارا سه روز پس از ورود به بولیوی با عزم تاسیس ارتشی چریکی، پایتخت این کشور را به مقصد روستاهای جنوب شرقی این کشور ترک کرد. چریک های او فقط ۵۰ نفر بودند. آنها اما به خوبی تجهیز شده بودند و در بهار و تابستان سال ۱۹۶۷ پیروزی های متعددی را تحت نام ارتش آزادی بخش ملی بولیوی در مبارزه با دیکتاتور وقت این کشور به دست آورده بودند. همین باعث شد دولت بولیوی شمار ارتش چه گوارا را بالاتر از این تعداد ارزیابی کند. اما بالاخره چه در این کشور شکست خورد.
چه گوارا چه طور دستگیر شد؟
۷ اکتبر ۱۹۶۷ یک خبرچین، کماندوهای ویژه بولیوی را از محل اختفای قوای چریکی چه آگاه کرد. صبح روز بعد ۱۸۰ تکاور در دو گروه با محاصره چه و سربازانش به سمت دره حرکت کردند.
برناردینو هوانکا، از گروهبانان ارتش بولیوی که خود در صحنه حضور داشته است داستان را این طور روایت می کند: با نزدیک شدن تکاوران بولیوی، گوارا که دو تیر خورده و زخمی شده بود و اسلحهاش به کاری نمیآمد، سلاحهای خود را به نشانه تسلیم انداخت و خطاب به سربازان فریاد کشید: شلیک نکنید! من چه گوارا هستم و زنده من ارزش بیشتری برای شما دارد، تا مرده ام.
چه گوارا دستگیر شد. فردای آن روز او را دست بسته به مدرسه ای فرسوده در روستای لاایگرا در همان نزدیکی بردند. او تا ظهر در مقابل بازجویان بولیوی مقاومت کرد و به صورت یکی از آنها تف انداخت.
خلبان یکی از چرخ بال های حاضر در صحنه می گوید: «چه انسانی مخوف بود. ساق پای راستش گلوله خورده و موهایش خاک آلود و لباس هایش پاره شده بود. پاهایش را با غلاف های چرمی بسیار محکمی بسته بودند. با این وجود سرش را بالا گرفته بود. مستقیم به چشم بازجویان نگاه می کرد و تنها سیگار یا پیپ می خواست. وقتی یک کیسه کوچک توتون به او دادند لبخندی زد و تشکر کرد. شب که شد کاپیتان اسپینوزا از افسران ارتش بولیوی خواست پیپ را از گوشه لب او بردارد که چه لگد محکمی به او زد.»
اصرار بر اعدام سریع
فردای آن روز، بارینتوس رییس جمهور بولیوی دستور اعدام چه را صادر کرد. گفته می شود دولت آمریکا می خواست چه را برای بازجویی بیشتر در اختیار بگیرد که بارینتوس قبول نکرد و گویی برای جلوگیری از فرار زندانی، حکم اعدام سریع او را صادر کرد.
ماریو تران گروهبان ۲۷ ساله ارتش بولیوی که مدعی بود سه نفر از دوستانش توسط چریک های چه کشته شدند در حالت نیمه مستی، داوطلب اجرای فرمان رییس جمهور شد. دولت بولیوی می خواست اعلام کند چه در درگیری کشته شده است بنابراین به تران دستور داده شد که به سر چه شلیک نکند.
سربازان کمک کردند تا چه سرپا بایستد. سپس او را به بیرون از کلبه بردند. آنها با او عکس یادگاری گرفتند و سپس یکی از سربازان از او پرسید آیا به جاودانگی فکر می کنی؟ چه پاسخ داد: من به جاودانگی انقلاب فکر می کنم.
۹ گلوله
دقایقی بعد تران به سمت او آمد. چه به او گفت: می دانم برای کشتن من آمده ای ای بزدل! اما بدان تو تنها یک نفر را خواهی کشت!
تران به بازوها و پاهای چه شلیک کرد. گوارا روی زمین افتاد و در حالی که از درد به خود می پیچید یکی از مچ های خود را گاز گرفت تا جلوی فریاد کشیدنش را بگیرد. تران این بار به سینه چه تیر انداخت و چند گلوله دیگر هم شلیک کرد.
چه در ساعت یک و ده دقیقه ظهر به وقت محلی جان داد. او ۹ گلوله خورده بود.
چه چند ماه قبل از مرگش در جریان کنفرانس همبستگی سه قاره گفته بود تا این جملات بر روی قبرش نوشته شود: هر گاه مرگ به سراغ ما آید، خوش آمد، به شرط آن که فریاد ما به گوش شنوایی برسد و دست های دیگری به سوی اسلحه های ما دراز شود.
چرا چه گوارا در بولیوی شکست خورد؟
کارشناسان دلایل شکست چه در بولیوی را چنین می ارزیابی می کنند:
۱. چه توقع داشت حزب کمونیست بولیوی به کمک او بیاید که نیامد. چرا که این تشکل به حزب کمونیست شوروی گرایش داشت تا کوبا. در دفترچه خاطرات چه که پس از مرگش پیدا شد، او حزب کمونیست بولیوی را غیرقابل اتکا، بی وفا و نادان توصیف کرده بود.
۲. چه که مهارتش در جنگ های پارتیزانی شهره آفاق شده بود بر این باور بود که تنها باید با ارتش بولیوی که آموزش آن چنانی هم ندیده بودند و امکانات بسنده ای هم نداشت؛ مواجه شود. اما خبر نداشت آمریکا تعدادی از کماندوهای مرکز فعالیت های ویژه سازمان سیا را برای سرکوب ارتش کوچک چه به بولیوی فرستاده است.
۳. قرار بر این بود چه ارتباط رادیویی خود با دولت فیدل کاسترو را حفظ کند اما دو دستگاه فرستنده موج کوتاهی که حکومت کوبا به چه داده بود خراب بودند. در نتیجه چریک های چه قادر به برقراری ارتباط و رفع نیازهای خود نبودند.
۴. چه اهل سازش نبود و جنگ را بر سازش ارجح می دانست. برای همین رهبران شورشی بولیوی تمایلی به اتحاد پر هزینه با او علیه دولت مرکزی نداشتند.
نتیجه این که، چه در جذب نیروهای محلی بولیوی برای ارتش کوچک خود ناکام ماند. مردم محلی نه تنها به چریک های چه کمک نمی کردند بلکه نظامیان بولیوی را در جریان مکان های استتار چه و همراهانش قرار می دادند.
چه در آخرین روزهای حیات خود به این نکته اشاره می کند و می نویسد: کشاورزان نه تنها به ما کمک نمی کنند بلکه در حال تبدیل شدن به خبرچینان دولت بولیوی هستند.
پایان گزارش/