یادداشتی از بابک بابادی در جوانان خوز
چندی است که جای دیوارهای خالی و بی روح شهر را نقاشیهایی در ابعاد کوچک و بزرگ پر کرده است که هم به پیکر بی جان و ملول آن انرژی و سرزندگی داده و هم نگاه هر شهروند صاحب ذوق و دلخوشی را نوازش می کند . چگونگی تشکر از این اقدام ستودنی شهرداری را چند روزی در ذهن خود مرور میکردم که گستردگی دیوارهای رنگی با نقاشیهای جور وا جور ، نگرانیهایی را هم متصور ساخت و نگارنده را به کمی تامل و کنکاش در این باب برای انعکاس حق مطلب ، واداشت .
نقاشی دیواری که اولین زایش هنری انسان شناخته میشود از دل غارها تا تالار آیینه کاخ چهل ستون و کاخ عالی قاپو و کاخ گلستان ، از ۸۰۰۰ سال پیش از میلاد بر صخره های کوهدشت لرستان تا نقش بستن گرافیتی مدرن بر دیوار در فیلادلفیا درسال ۱۹۲۰ ، از نقاشی های کوباره برزیلی که نقاشی اقوام را کشید تا رضا عباسی ، مهدی قدیانلو ، ماد و اسنس در تهران ( اسامی مستعار ) ، همگی به دیوارهای شهر ، نشاط ، ارزش تاریخی و حس تازه بودن می دهد . این نقاشی ها که همواره جنبه های منفی و مثبت داشته اند ، از ایجاد محدوده و مرز برای خلافکاران شهری و ایجاد ترس و ارعاب و اعتراض و ترویج خشونت را شامل میشدهاند تا نقاشیهایی مثل نوازنده ویولون در شهر فنی اسپانیا ، بنفش باید حکومت کند در آفریقای جنوبی ، دختر بادکنکی در لندن و غول بوستون در شهر بوستون آمریکا که برگزیدگان سالهای اخیر نقاشیهای دیواری نیز هستند و شهرتی جهانی دارند .
همه اینها در دایرهای قرار میگیرند که باید از خلق اثر تا ارتباط با مخاطب عام در شهرها یک انرژی ساطع کنند و چه خوب است که این انرژی مثبت و دربرگیرنده حس تازه شدن و پویایی برای یک زیست سالم باشد . اما برای اینکه این نقاشیها دارای ارزش بصری باشند ، باید خلاقانه و رسا بوده ، و به زیباسازی شهر کمک کنند ، دوام و طول عمر و ماندگاری زیادی داشته باشند ، متناسب با بافت فرهنگی و اجتماعی و مطابق با نگرش مردم باشند و حالا که افراد روزانه به اجبار در معرض تماشای تصاویری که بعضاً به ابعادی در قواره یک ساختمان و برج چند طبقه میرسند ، قرار میگیرند ، بتوانند از طریق این نقاشیها با روح شاداب شهر ارتباط برقرار کنند . در این نقاشیها تنها خلاقیت ، طرح قوی و اجرای موفق توسط هنرمند نیست که اثرگذار است بلکه عوامل متعددی چون هماهنگ بودن با فضا و معماری ، تناسب داشتن با نیاز مخاطبان و همچنین ماندگاری اثر دیواری است که از انحصار و انگیزه های کاملا احساسی و زیباشناختی یک هنرمند خارج و اصولاً فراتر از کادر یک اثر سنجیده می شود . به عبارتی خیلی ساده باید بدانیم با چه مسالحی ، برای چه کسانی در کجا و چه جایی و برای چه مصالحی نقاشی دیواری کشیده میشود .
حال آنکه در تاریخ معاصر ما سواد بصری شهروندان بسیار ترقی پیدا کرده و از اینکه نگارخانهای به وسعت یک شهر داشته باشند جایی که بخشی از هنر رسمی شهرشان که هنوز از جان مایههای دفاع مقدس ، از چهرههای معصوم و مصمم و نجیب و دلیر و غریب شهیدان هاشمی ، جان آرا ، برادران بقایی و شهید سلیمانی مرد میدان و دیگران باشد تا نقوش فرش و گل و بته و خیلی نقشهای دیگر که شهر را در یک نگاه قشنگ اما شلوغ کردهاند ، بسیار آگاه هستند . همه به خوبی میدانیم که در خلق این نقاشی ها ، تحولات سیاسی ، تمایلات جامعه ، نیاز به بازسازی با نگاه تصویرگری نقش دارد . اما وقتی که به جای خلق چند اثر فاخر و ماندگار که میتواند به شهرت برسند و نه تنها ثبت ملی بلکه به ثبت جهانی برسند و علاوه بر زیباسازی شهر به دلیلی برای جذب توریست مبدل شوند ، طرحهای ساده و ارزان و فوری پیستوله ای هر نقطه ای را پر می کند ، خیلی خوشبین هم که باشیم به ناخودآگاه ذهن ما به سمت تنوع طلبی پیمانکاران ، هنرمندان و کارفرمایان بدون درنظر گرفتن ماهیت نقشهای روی دیوار می رود ، جایی که چند دیوار شهر می تواند ثبت فرهنگی شود ، حال آنکه شهر ما می شود شهری برای رنگ کردن .
پایان متن/