به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی جوانان خوز، سیدعبدالله حسینی، از فعالان فرهنگی انقلاب و شاعر، در یادداشتی به خدمات نادر طالبزاده، کارگردان و مستندساز اشاره و او را در سرودهای «ژنرال جنگ نرم» توصیف کرد. یادداشت حسینی را میتوانید در ادامه بخوانید:
اولینبار نادر را در بم دیدم. وقتی زلزله آمده بود. من برای کمکرسانی از آفریقای جنوبی آمده بودم و او برای ثبت فاجعه از تهران؛ و داستان دوستی ما همچنان ادامه داشت. بعد از وقف پیراهن امام(ره) برای فلسطین با هم ساعتها حرف زدیم. میخواست داستان سفر این پیراهن مبارک را از جماران تا بیروت تا قدس در برنامهاش در شبکه افق تعریف کنم. از کجا شروع کنیم، به چه نکتههایی اشاره کنیم… میپرسید از لحظه دریافت پیراهن عکس یا فیلم نداری؟ گفتم نه.
گفت کاش میشد آن صحنه باشکوه را بازسازی کرد. برایش لحظه نماز سیدحسن نصرالله با پیراهن امام(ره) خیلی باشکوه بود. میگفت کاش میشد دوباره پیراهن را به سید بدهیم بپوشد و در آن نماز بخواند و ما فیلم بگیریم.
خیلی دلش میخواست آن چند ماهی که این پیراهن به حضرت آقا داده شده بود که در آن نماز بخوانند، اینبار عشقبازیهای یوسف با پیراهن یعقوب را مستند کند. با حسرت میگفت حیف که نمیشه؛ ولی اگر میشد چه میشد!
در بخش دیگری از این یادداشت آمده است: بعد از وقف پیراهن تصمیمگیری در مورد مزایده این پیراهن به نفع فلسطین به سردار شهید واگذار شده بود. سردار هم گفته بود من هم یک یادگاری از امام(ره) دارم میدَمَش به آقا سید که با هم بفروشند. نادر تصور میکرد حاج قاسم پیراهن امام(ره) را پوشیده باشد و در قنوت نماز گردن کج کرده باشد، چه تصویر با شکوهی!
حسینی در بخش دیگری از این یادداشت به تلاشها برای هماهنگی و به سرانجام رسیدن این مستند اشاره کرده است؛ در حالی که کرونا تمام برنامهها را تغییر داد: حتی اسم مستند را هم انتخاب کرده بودیم: «پیراهنی برای قدس». کرونا که شروع شد همه چیز به تأخیر افتاد. من دو سال ایران نیامدم و در این میان هم سردار آسمانی شد و هم نادر بستری. و دریغا، مینهای بیولوژیک که در سفر به عراق در لباسهای او کاشته بودند، کار خودش را کرد و این مستند مثل خیلی از کارهای او ناتمام ماند. چند ماه قبل وقتی خبر دروغ رحلت این ژنرال جنگ نرم را شنیدم، برایش سرودم:
نفس بکش نادر
هنوز سنگرهای کلیدی جهان
فتح نشده است
نفس بکش نادر
هنوز دوربینهای هیز
در نطنز چشمچرانی میکنند
نفس بکش نادر
هنوز قاتلان قاسم تحت تعقیباند
تو باید از ترامپ بازجویی کنی
و از نتانیاهو اعتراف بگیری
نفس بکش نادر
جمجمهات را به خدا بسپار
لنزت را روی جمجمه پنتاگون زوم کن
ماشه را بکش
و فریم فریم به مغز منحرف فراماسونرها شلیک کن
تا افق را شهابهای قطبی روشن کند
سی ان ان بعد از پیروزی مدیر میخواهد
نفس بکش نادر
تو باید ایستاده بمیری
دو روز قبل که شاگرد شفیق او، حامد قشقاوی خبر بستری شدنش را برایم فرستاد خیلی نگران شدم. کسی در ضمیرم به من میگفت او در روز قدس آسمانی خواهد شد و وقتی خبر رحلتش منتشر شد، به یاد «یوسف دادو» افتادم؛ بنیانگذار مارکسیسم لنینیسم در آفریقای جنوبی که ذوب در مارکس و لنین بود؛ جوری که حتی شکل ظاهری او با لنین مو نمیزد. هیچوقت در عمرش سفر خارج نرفته بود؛ ولی در آخر عمر سفری میرود به انگلیس و در آن جا مریض میشود و میمیرد و وصیت میکند مرا در قبرستان قدیمی لندن که مارکس هم در آنجا به خاک سپرده شده است، دفن کنید. برای دفن او در این قبرستان جایی پیدا نمیشود و بالاخره بعد از تکاپوی زیاد درست در کنار مارکس یک فضای خالی پیدا میشود و مردی را که یک عمر دم از مارکس میزد، در کنار مارکس به خاک میسپارند.
از آن روز دفن عمان سامانی و امیر کبیر در نجف اشرف را هم اتفاقی نمیدانم. بالاخره عشق کار خودش را میکند حتی اگر به مارکس باشد؛ چه رسد به نادر ما که عاشق قدس بود. خدا چه روز قشگی را برای پرواز او انتخاب کرد. عشق او به قدس او را رستگار خواهد کرد. امروز در فراق او سرودم:
ترورها دیگر با گلولهها انجام نمیشود
به دوربینهایتان هم مشکوک باشید
جوخههای مدرنِ ترور
شاید گرای دوربینتان را داشته باشند
به چمدانهایتان هم دست نزنید
ممکن است در لباسهایتان
مین بیولوژیک کاشته باشند
اگر با نادر قهوهای هم خورده باشی
مواظب فریمهای فیلمت باش
ممکن است
از لپ تاپ به غارت رفته نادر
شماره مستندهایت را برداشته باشند
افسران جنگ نرم را
با گلولههای گرم نمیکشند
با شلیک بر شقیقههای شعرشان شهید میکنند
ژنرال شهید جنگ نرم
چشم با بصیرت دوربینهایت
تا موساد هست
در افق نو خیره خواهد ماند
دوربینهایت روی سهپای آهنین
استوار ایستادهاند
و منتظر فرمان طالبزاده
انگشتی که برای قدس مستند شلیک میکرد
دوربینی که چشم از قدس بر نمیداشت
در آخرین روز قدس تاریخ
آخرین پالس شهادتش را ثبت کرد
و برای همیشه
در افقهای نو خیره ماند
قلبی که برای قدس میتپید، در روز قدس آسمانی شد
مستندهایت را به خدا بسپار
ما دست از ماشه دوربینهایت بر نخواهیم داشت
به آوینی سلام برسان
_________
پایان گزارش/